زمانی که سوبارو ناتسوکی و امیلیا به روستای ایرلام باز می گردند، دیداری که قرار بود به معنای فرا رسیدن زمان صلح باشد، به سرعت معنای دیگری به خود می گیرد. سوبارو که شاهد ویرانی های شهر است به اعماق ناامیدی فرو می رود، زیرا توانایی او در انجام دوباره کار حالا دیگه، بیهوده است...
فصل اول ری زیرو یکی از بهترین سریال هایی است که داوطلبانه اجازه دادم بخاطرش رنج بکشم. یعنی علی رغم ناراحتی ام از برخی جنبه های آن، نمیشه منکر شد این نمایش یکی از بهترین های ژانر isekai است. اما منظور من از "رنج کشیدن"، لزوماً قسمت هایی نبود که دوست نداشتم، بلکه سر این بود که نویسنده چقدر می تواند به شخصیت اصلی خود سخت بگیره و زجرش بده. Re:ZERO ممکن است گاهی واقعا تلخ و تاریک شود. البته که فصل دوم بسیار تاریک تر از فصل اول است. فصل دوم مثل فصل اول Re:ZERO یک برنامه سرگرم کننده شاداب نیست. در حالی که گاه به گاه تروپ های isekai (پسر ماهی بیرون از آب در دنیای جدید، دختران فانتزی زیبا، محیط قرون وسطایی) را اجرا می کرد، مطمئناً مثل باقی نمایش های ایسکای اکشن و کمدی عمل نکرد. سوبارو که می توانست زمان را به عقب برگرداند و از مرگ خارج شود، به هیچ وجه جهنمی را که در فصل اول پشت سر گذاشت را برای خودش آسان تر نکرد، به ویژه در قسمت های میانی، که شش قسمت پشت سر هم صرفا شکنجه آور بود.
فصل دوم Re:ZERO بلافاصله از جایی شروع می شود که فصل اول تمام شد. فصل اول پیشرفت داستانی خوبی داشت و فصل دوم هم ناامید کننده نیست. خوب، شاید این موضوع کمی ناامید کننده باشد که چگونه چیزهایی که در فصل دوم می گذرد ارتباط چندانی با آنچه در فصل گذشته می گذشت ندارد. جدا از اینکه بازگشت السا و خاطرات رم به فصل گذشته مرتبط است، فصل دوم Re:ZERO بیشتر شبیه یک دنباله مستقل است تا یک فصل دوم.