شهری در خاورمیانه در سال 1273 پس از میلاد مسیح، جایی که بدویئر شوالیهی سرگردان، و گروه اکتشافی چالدیا، سینگیولاریتی ششم را پیدا میکنند. ساکنان این سرزمین ویران شده از خانههایشان رانده شدهاند و سه قدرت برتر برای کنترل آن مبارزه میکنند. بدویئر و همراهانش به دنبال کمک مردم کوهستان هستند تا علیه پادشاه و شوالیههای میزگرد قیام کنند و با کشتار بیگناهان آنها مبارزه کنند.
پس از جدالی مرگبار و از دست دادن یک دوست عزیز، گروه به سراغ اوزایماندیاس شاه خورشید میروند که قدرت باورنکردنی او میتواند به آنها در تغییر وضعیت کمک کند. آنها در تالارهای این فرعون بزرگ با نا امیدی به دنبال اتحاد هستند. با این حال، اوزایماندیاس نقشههای شاه را فاش میکند و از کمک به خنثی کردن آنها جلوگیری می کند. در عوض میخواهد از مردم خودش محافظت کند. بدویئر و گروه اکتشافی چالدیا با آشفتگی از افشای نیت واقعی شاه شیر، تصمیم میگیرند خود به کملوت حمله کنند تا به نقشههای او پایان دهند.
سرانجام، روز نبرد نهایی در شهر مقدس فرا میرسد. نیت واقعی شاه شیری که اینقدر خونسرد و شیطانی شده چیست؟ چگونه میتوان بشریت را از جهانی که در آن ویرانی از پیش وعده داده شده است، نجات داد؟ سرنوشت بدویئر پس از تحمل بار گناهی که هرگز بخشیده نمیشود، چه خواهد شد؟