اتمام پخش
رومئو برای بدست اوردن پول برای خرج دکتر پدرش، شجاعانه به عنوان جاروکشکار میکند. در راه میلان او آلفردو را میبیند، یک پسر مرموز که به مقصدش با او یکسان بود. قبل از جدا شدن اتوبوسشان، این دو پسر با هم قسم دوستی ابدی خوردند. رومئو باید سختی های کار جاروکشی را یاد میگرفت. دختر رئیس او، آنجلیتا، دختری با بیماری قلبیست که اجازه ترک کردن اتاقش را ندارد. او از رومئو درخواست میکند که آسمان آبی را برایش بیاورد.