شهری که مدتها پیش فراموش شده و تمام اطراف آن با دیوارهای بلندی پوشیده شده، انسانها با Haibane که مانند فرشتگان در پشت خود بالهای سفیدی دارند و کسی نمیداند که از کجا می آیند با هم زندگی میکنند. Rakka بعد از اینکه از یک خواب عجیب بیدار شد و خود را در حال خراش دادن روی یک پیله بسیار بزرگ یافت، تبدیل شد به جدیدترین Haibane . با اینکه او چیزی از زندگی گذشته اش به یاد نمی آورد Rakka تلاش میکند خود را با محیط جدید وفق دهد، اما یک سوال در ذهن او باقی می ماند. Haibane چیست و هدف آنها چیست؟ چه چیزی در آنسوی دیوارهای عظیم و ممنوع این شهر وجود دارد؟ بنابراین Rakka سفر خود را برای شناخت بهتر خودش و اطرافش آغاز میکند