علت یک سری جنایت بدنام و غیرقابل توضیح در هینازاوا حل می شود و به خاطر تلاش های ریکا فوروده و دوستش ارتباطات بدن افراد زنده و روحشان از هم گسسته می شود. ریکا اعتقاد دارد که او بالاخره به زندگی عادی و آسوده ای که می خواست با دوستش داشته باشد را به دست آورده است اما با گذشت چرخ روزگار و وقوع حادثه ای ناگوار این موضوع خلاف واقع می شود. ریکا ناگهان خود را در یک دنیای کاملی می بیند که در آن دوره یکنواخت قتل های بی رحمانه هرگز اتفاق نیفتاده و تمام دوستانش همگی راضی و قانع هستند. او که نمی خواهد دنیایی را که برای آن به سختی جنگیده رها کند، متوجه می شود که برای بازگشت به دنیای خود باید کلید اصلی را نابود کند. اما آیا ریکا می تواند بعد از تمام جنگ هایی که او را تا به این جا آورده، دنیای بی نقصی را که در آن به او شانسی برای زندگی داده شده است را ترک کند؟