این برادران دوقلو، هر دو با گذشته ای جنایی، عازم یک سفر جاده ای خطرناک و پر از سرقت می شوند. با افزایش تنش، آنها باید قبل از اینکه ماموریت بی پروای آنها به فاجعه تبدیل شود، با اختلافات خود مقابله کنند. در فیلم برادر ها، موک و جیدی مانگر از دوران کودکی دردسرساز بوده اند و حتی صندوق فروش نان را برای چند دلار منفجر کردند. آنها این شرارت را از مادرشان یاد گرفته اند، یک جنایتکار مادام العمر که 30 سال پیش با زمردهای دزدیده شده و دوست پسر در حال مرگش از زندگی الین دو برادر ناپدید شده است. حالا که بزرگ شده اند، موک (جاش برولین) و جیدی (پیتر دینکلیج) همان چیزی هستند که از یک زوج به سبک برادران کوئن انتظار می رود: دو جنایتکار درهم و برهم با مهارت در تصمیم گیری های بد. پنج سال پیش، جیدی بازداشت را به دلیل یک جنایت پذیرفت، اما به لطف معامله با یک پلیس متقلب، یعنی فارفل (برندان فریزر)، زودتر از زندان بیرون آمد. با بازگشت او، ثباتِ تازه یافته موک که شامل شغل، همسر باردار (تیلور پیج) و خانه می شود، مختل می شود.
وقتی بحث به بازیگری می رسد، پیتر دینکلیج در نقش جیدی و جاش برولین در نقش موک هر دو علیرغم محدودیت های فیلمنامه، اثر قابل ستایشی را ارائه می دهند. دینکلیج شوخ طبعی و جذابیت همیشگی خود را به نقشش می بخشد و به جیدی یک مزیت غیرقابل پیش بینی و شیطانی می بخشد که جرقه ای به دیالوگ های او اضافه می کند. از سوی دیگر، برولین، برادر دیگر یعنی موک که مستحکم تر و محجوب تر است را با ظرافت بازی می کند و به طرز ماهرانه ای مردی را به تصویر می کشد که بین وفاداری به برادرش و میل به یک زندگی پایدار گیر افتاده است. با این حال، اجراهای قوی آن ها تنها می تواند به ارتقای فیلمنامه ای کمک کند که برای حفظ علاقه تماشاگران تلاش می کند. در حالی که دینکلیج و برولین تمام تلاش خود را می کنند تا شخصیت و عمق را به شخصیت هایشان تزریق کنند، متن سطحی و بدون الهام فیلم به آن ها امکان کار زیادی نمی دهد.