کری پس از تماس خانواده اش به بیمارستان می دود. خواهرش، رایلی، تصادف کرده است. دکتر به خانواده اطلاع می دهد که رایلی در اثر جراحاتش فوت کرده است. خانواده گریه می کنند. کری دوست قدیمی خود، کارآگاه دیلن را در پارکینگ می بیند. او نمی فهمد که چرا رایلی تصادف کرده. او می خواهد گزارش سم شناسی و تصادف را ببیند. دیلن به او اطلاع می دهد که درخواست او برخلاف سیاست پلیس است. همچنین یک نفر شاهد تصادف بوده و گزارش داده که رایلی از جاده منحرف شده است. با این حال، برای کری یک جای کار می لنگد. کری با بیوه رایلی، آدام، ملاقات می کند تا برادرزاده اش، کودی را ببیند. وقتی کری در خانه آدام را می زند، از دو چیز شگفت زده می شود. دایه کودی، لانا، پاسخ می دهد. کری قبلاً لانا را ملاقات نکرده است و در مورد او محتاط است. دوم اینکه کودی نمی داند مادرش مرده است. آدام فکر می کند که کودی برای شنیدن این خبر آماده نیست. کری موقعیت او را درک نمی کند اما آن را می پذیرد. کری در مراسم تشییع جنازه شرکت می کند و دوست رایلی، سارا، از او می خواهد که در خلوت با کری صحبت کند. سپس، کری می بیند که آدام به تعقیب مردی می رود. کری او را دنبال می کند و از آدام درباره آن مرد سؤال می کند، اما آدام می گوید که او هیچ کس نیست. کری برمی گردد تا با سارا صحبت کند، اما سارا نیز رفته است.کری فکر می کند که شخصی به رایلی مواد مخدر داده است.
این فیلم سعی می کند که معمایی باشد اما نیست. برای جذاب تر کردن طرح داستان، آرزو می کنید که شخص دیگری قاتل باشد. با این حال، این همان چیزی است که شما انتظار دارید و به این دلیل فیلمی معمولی به نظر می آید. این طرح اورجینال نیست و با شخصیت ها و نقاط طرح غیر ضروری کش دار می شود. اگر قصد تماشای این فیلم را دارید و چاره ای ندارید باید به خود فیلم فرصت دهید تا درون ذهن شما جا بیفتد.