در فیلم هرگز رها نکن، هیلی بری نقش مادری را ایفا می کند که مصمم است از پسران دوقلوی خود در برابر آسیب هایی که در جنگل دورافتاده کنار خانه خلوتشان وجود دارد، محافظت کند. آنها پس از پایان دنیا سال ها کلبه جنگلی خود را حفظ کرده اند و تنها با بستن طناب به خود برای محافظت از هر خطری که در کمین است، به بیرون می روند تا آذوغه جمع کنند. اما وقتی منابعشان رو به اتمام است و پسرها کنجکاو می شوند، تنش بر سر این که چه خطراتی واقعاً ممکن است آنجا را تهدید کند و اینکه آیا هیچ شری جدا از ترس درونی آنها وجود دارد یا خیر، افزایش می یابد. در تشریح نبرد یک مادر برای جلوگیری از تکرار آسیب، فیلم هرگز رها نکن به اضطراب های ملموس در مورد از دست دادن کنترل و خطرات احتمالی که فقط تجربه می تواند آن ها را آموزش دهد، می پردازد.
فیلم Never Let Go به محیط جنگلی منزوی و بازیگران شخصیت های در معرض خطر ترسی قابل لمس تزریق می کند. در بیشتر زمان فیلم، الکساندر آجا ما را با ساخت ماهرانه اتمسفریک و ناراحتی های پر سایه آزار می دهد. الکساندر آجا در فیلم هرگز رها نکن، یک فضای واقعی و دسیسه ای خلق می کند و یک هیجان روان شناختی وهم آور را در روابط پراکنده شخصیت هایش ریشه می دواند. با این حال، گام های اشتباه روایی در پرده سوم تأثیر این مجموعه امیدوارکننده را کمرنگ می کند. هیلی بری و ستاره های جوان بازی های قابل ستایشی ارائه می کنند که علاقه تماشاگر به تماشا را حفظ می کنند، هرچند که فیلم از پرسش های کاملاً ارضاکننده دوری می کند. با اجرای یک فیلمنامه فشرده تر که پتانسیل هیجان انگیز خود را اجرا می کرد، این فیلم می توانست یک اثر استادانه از ترس های والدین باشد.