راب پیس شخصیت اصلی خود را در یک درام احساسی از دوران کودکی به لیگ آیوی دنبال می کند. ما اولین بار راب جوان را در دهه 1980 در نیوآرک، نیوجرسی ملاقات می کنیم، جایی که هوش ذاتی و استعداد او برای علم او را متمایز می کند. اما زندگی او زمانی که پدرش اسکیت به خاطر یک قتل دوگانه هولناک به زندان می رود، برجسته می شود. کار فداکارانه مادر راب، جکی، تضمین می کند که او در مسیر مستقیم باقی می ماند و او در دانشگاه معتبر ییل پذیرفته می شود. راب در دانشگاه ییل همچنان به برتری خود ادامه می دهد و به تیم واترپلو می پیوندد و در حین تحقیق در آزمایشگاه های بیوشیمی با یک دانش آموز قرار می گذارد. اما او پیشینه خود را پنهان می کند و در عوض به عنوان پلی بین گروه های اجتماعی متفاوت عمل می کند. فشارهای این عمل تنها زمانی افزایش می یابد که اسکیت از زندان آزاد می شود آن هم در حالی که به سرطان مغز مبتلا شده است. راب برای پرداخت قبوض پزشکی خود از دانش علمی خود برای تولید داروهایی برای فروش در محوطه دانشگاه استفاده می کند.
بازیگر جوان جی ویل در یک اجرای باورنکردنی در نقش رابرت پیس در نوجوانی و بزرگسالی، بیشتر فیلم را روی دوش خود حمل می کند. او ابتدا به عنوان یک دانش آموز نابالغ نیوآرک ظاهر می شود که شیفته علم است، آن هم قبل از اینکه به جلو برویم تا در ییل و فراتر از آن با جذابیت های کاریزماتیک و آشفتگی پنهان درونی او آشنا شویم. ما کاملاً ویل را به عنوان دانش آموزی باهوش و پل ساز لیگ آیوی می پذیریم که همکلاسی هایش مانند یک هسته اجتماعی در اطرافش غوغا می کنند. راب پیس به عنوان فیلمی قدرتمند از وعده های بیهوده و غفلت نهادی عمل می کند که حول محور یک بازیگر فراموش نشدنی می چرخد. در حالی که داستان ممکن است گاهی فشرده به نظر برسد، کارگردان اجیوفور طنین اجتماعی به موقع آن را با دقت و صداقت به صفحه نمایش می آورد.