داستان رئالیسم جادویی یک دختر نوجوان در حال مرگ و مادر داغدارش که خود مرگ به سراغش می آید. مرگ که به شکل یک طوطی ماکائو در می آید، می تواند صرفاً با بالا بردن بال خود، زندگی را از بین ببرد. این فیلم از همه اشکال زندگی دیدن می کند، با چند نفر در سکانس آغازین فیلم و همچنین یک موش مرده روی یک پد چسبناک شروع می شود تا سرانجام در اتاق تیوزدیِ جوان (لولا پتیکرو) ظاهر شود. تیوزدی توهم ندارد و نیازی به توضیح هم ندارد. او می داند که خود مرگ درست در مقابل اوست و او که مدت هاست از یک بیماری لاعلاج درد می کند، برای مردن آماده است. تنها چیزی که او می خواهد این است که مدتی صبر کند تا مادرش، زورا (جولیا لوئیس-دریفوس) از سر کار به خانه بازگردد، که مرگ به او اجازه می دهد. مرگ قبل از مردن ظاهر می شود و با تکان دادن بال خود آنها را به ماورای بزرگ می فرستد. این یک اقدام به یاد ماندنی است، به طوری که پرنده دائماً توسط التماس های محکومان عذاب می کشد، بسیاری از آنها در لحظه مرگ خود رحمت الهی را طلب می کنند. گریه ها دائمی هستند، همیشه وجود دارند و ما نمی توانیم احساس نکنیم که مرگ نیز نوعی عذاب را تجربه می کند.
مرگ در طول تاریخ سینما به اشکال مختلفی تجسم یافته است. شاید یکی از معروف ترین تصاویری که از مرگ شخصیت پردازی شده است، بازی شطرنج بنگت اکروت در «مُهر هفتم» باشد. برخی از فیلم ها مرگ را به عنوان یک شوخی (سفر ساختگی بیل و تد)، مردی که ممکن است در خیابان از کنارش رد شوید (Meet Joe Black) یا حتی نیرویی نادیده را برای بازپس گیری جان کسانی که تقلب کرده اند معرفی کرده اند. داینا اونیوناس-پوسیچ، نویسنده/کارگردان فیلم تیوزدی، در اولین فیلم بلند خود، پرنده ای را به عنوان مرگ انتخاب می کند. بدون پرداختن به جزئیات داستان، سینمایی تیوزدی فیلم عجیبی است. این یک برداشت مبتکرانه از زاویه داستان «مرگ به سراغ تو می آید» است و چیزهای بیشتری در مورد آن وجود دارد که باید در آن تأمل کرد.