بئا در حالی که پیش مادربزرگش در بروکلین نقل مکان می کند، با فقدان مادرش کنار می آید. پدرش در بیمارستان بستری است و عوارض روحی زیادی بر او تحمیل شده است. اما یک هدیه غیرمنتظره قرار است به Bea در این دوران دشوار کمک کند: اینکه او می تواند با دوستان خیالی ارتباط برقرار کند. این به اصطلاح ایف ها موجودات جادویی ای هستند که در ذهن کودکان ایجاد شده اند اما با بزرگ شدن صاحبانشان فراموش شده اند. بئا با همسایه اش کال ارتباط برقرار می کند و به سازمانی کمک می کند تا ایف ها را با صاحبان قبلی شان متحد کند. او با گروهی از شخصیت های رنگارنگ از جمله خرس آبی و بلاسم پروانه آشنا می شود. تخیل قوی بئا به این معنی است که او واقعاً می تواند این موجودات را ببیند. او متوجه می شود که خانه آنها در جزیره کونی است، جایی که ایف ها امیدوارانه منتظر یک کودک هستند تا یک بار دیگر آن ها را احضار کند. خیلی ها در آنجا احساس فراموشی و تنهایی می کنند. بئا وضعیت اسفناک آنها را می بیند و مصمم است که با استفاده از توانایی های جدید خود به اتحاد مجدد ایف ها کمک کند.
در حالی که IF یک فیلم کامل نیست، هدف سرگرمی خود را زمانی که بر پیوندهای صمیمانه بین شخصیت هایش متمرکز می کند، به بهترین شکل قابل لمس می شود. کرازینسکی دنیای فانتزی مسحور کننده ای را ساخته است که توسط اجرا های برجسته و استعداد بصری تقویت شده است. برخی ضرب های کمدی ناهموار هستند و داستانی تقریباً ضعیفش، آن را محدود می کند، با این حال، برای کسانی که به دنبال یک فیلم خانوادگی مفرح پر از روحیات تخیلی، درام متفکرانه و احساساتی پرانرژی هستند، فیلم IF، فیلمی تماشایی است. اجرای فلمینگ برجسته است. او تعهد کاملی را برای نقش خود به ارمغان می آورد، که واقعاً کل داستان را پیش می برد. بازی قوی او در نقش Bea زمانی که همه چیز واقعی می شود طنین عاطفی می دهد و در واقع در این فیلم برخی بخش های عمیقاً متحرک وجود دارد که تخیل را نشان می دهد و به مردم کمک می کند تا با مشکلات زندگی کنار بیایند.