سه سال پس از زندگی تنها در منزل، خوناشام تراکوماری گاندسبلاد (کوماری به خلاصه) به هوش میآید و متوجه میشود به عنوان فرمانده در ارتش امپراتوری مولنایت منصوب شده است! مشکل اینجاست که واحد جدید او تنها از شورشیان خشونتطلبی تشکیل شده که به محض کوچکترین نشانه ضعف، به سرپرستانشان شورش میکنند. اگرچه کوماری از خانوادهای خوناشام است که هم قدرتمند و هم محترمند، اما امتناع از خوردن خون، او را به صورتی عادی - بد و بیمار، بیتوان و ضعیف در جادو - درآورده است. با وجود برنامهریزی ضد و نقیض، آیا کمک خدمتکار قابل اعتمادش - ویل - میتواند برای این انزواطلب، موفقیت را رقم بزند؟ یا کوماری هرگز از روزی که از امنیت اتاقش بیرون آمد، پشیمان نخواهد شد؟
مایل به دریافت آخرین اطلاعیه های سایت؟