ساتان، ارباب اهریمنی سابق انت ایزلا، که پس از شکست از دست قهرمان املیا جاستینیا مجبور به فرار به زمین شد؛ اکنون با نام مستعار سادائو مائو، زندگی آرامی را در توکیو میگذراند. سادائو به یک کارمند نمونه در یک رستوران فست فود محلی تبدیل شده است. حالا باید علاوه بر اجتناب از درگیری با امیلیا و فرشتگانی که اعمال او را زیر نظر دارند؛ مخارج دو رئیس سابق خود یعنی آلسیل و لوسیفر، را که در ژاپن به او پیوستهاند، تأمین کند.
در میانهی یک مشاجرهی پر سر و صدا بین موئو و امی (همان امیلیا)، ناگهان یک پورتال ظاهر میشود که یک سیب اسرارآمیز را حمل میکند. سیبی که حاوی یک کودک نوپا به نام آلاس راموس است. همه از این اتفاق شگفتزده میشوند، چرا که آلاس راموس به طور غیرمنتظرهای به اِمی و موئو با عشق نگاه می کند و آنها را والدین خود میداند! امی با ناراحتی موافقت میکند، به سادائو در مراقبت از راموس کمک کند. همزمان با ظهور فرشته اعظم گابریل، که حامل خبرهای بدی است، زندگی ظاهراً عادی آنها به خطر میافتد. ادعای گابریل این است که او باید هم راموس و هم شمشیر مقدس اِمی را با خود ببرد، در غیر این صورت، جهان نابود خواهد شد.
قهرمان و ارباب اهریمنی سابق، که قادر به پذیرش پیشگوییهای وحشتناک گابریل نیستند، باید اختلافات خود را کنار بگذارند و برای محافظت از آنچه برایشان عزیزتر است، متحد شوند.
روایت داستان در فصل دوم عالی به نظر میرسد و ریتم آن بسیار جذاب است. گسترش بسیار بیشتر به دنیای Ente Isla نسبت به فصل اول، چیزی بود که این انیمه در فصل دوم نیاز داشت. این فصل نه تنها باعث گسترش بیشتر این دنیا شد، بلکه با معرفی گذشتهی لوسیفر و آلسیل، اسطورهای که انیمه برای داستان خود از آن استفاده میکند را نیز به طور کامل معرفی کرد. در حالی که فصل اول تا حدودی حس اسلایسآفلایف با درگیری داشت، این فصل بر روی دانش و ساختار جهان تمرکز کرده است.
در این فصل استفاده از رنگ ها و طراح شخصیت ها همانند فصل پیشین جذاب است. اگرچه زمان زیادی از پخش فصل اول می گذرد، اما فرق چندانی در این بخش باهم ندارند. استایل انیمیشن هم به شکل عجیبی از قسمت چهارم این فصل بهتر می شود.