پرنسس آرته که توسط پدرش در برج قصر زندانی شده، روزها را به تماشای دنیای خارج می گذراند. او گاهی افراد معمولی را در حین کار کردن نگاه می کند. شوالیه های سلطنتی برای حق ازدواج با او و حکومت و نیز اینکه چه کسی می تواند شی جادویی قدرتمند را که بوسیله ی جادوگرانی از نژاد از بین رفته ی باستانی ساخته شده پیدا کن رقابت می کنند. آرته هیچکدام ازینها را نمی خواهد. او مشتاق به دیدن افراد عادی و رفتن به سرزمینی شهوانی است که تنها در کتاب هایی که زیر تختش مخفی کرده دیده است. روزی جادوگر بواکس در ماشین پرنده شگفت انگیزی می آید و به آرته پیشنهاد می کند همسر او شود و او را به پرنسسی شایسته تبدیل کند.