منتشر نشده
آئویی دختری ـه که در سال آخر دبیرستان ـه و بیماری پدربزرگش رو به ارث برده , اون میتونه ارواح آیاکاشی رو ببینه. روزی از روز ها وقتی آئویی داره به یک سری از آیاکاشی ها غذا میده , سر و کله ی یک اهریمن پیدا میشه و میگه پدربزرگ آئویی یک بدهی بزرگ بهش داره. برای جبران خسارت آئویی باید با اون ازدواج کنه ولی آئویی پیشنهادش رو رد میکنه و تصمیم میگیره قرضش رو با کار کردن زیاد پس بده.
مایل به دریافت آخرین اطلاعیه های سایت؟