داشتن پدري نويسنده و مادري نقاش ، "کانو شينيچي" رو به پسري با تجربه تبديل کرده است. گرچه او قدرت خاصي ندارد غير از دامنهي وسيع اطلاعات، هوش ذاتي و غريزهي بيعيب و نقصش در مورد "موئه" و محصولات مرتبط به آن، از بازي گرفته تا انيمه و مانگا و رمان و اکشن فيگور. يک روز او خود را در دنيايي خيالي مييابد. جايي که در آن الفها زندگي ميکنند و اژدهايان در پرواز اند. وظيفهاي به او محول ميشود، نه براي مبارزه با هيولاها يا آغاز سفري پرماجرا، بلکه به عنوان فردي براي مبادلهي روابط فرهنگي در اين دنياي خيالي. او در اين سرزمين با نگهباني که طرفدار روابط بين مردان است، با خدمتکار دورگهي الف و همينطور دختر کوچکي آشنا ميگردد که شاهزاده است. تصميم ميگيرد مدرسهاي در اين سرزمين بنا کند. در ابتدا همه چيز به نظر خندهدار و کمدي پيش ميرود، ولي کم کم مسائل جدي ميشوند. مشکلاتي که "شينيچي" بايد با آنها روبرو شود : تبعيض نژادي، مشکلات اجتماعي، تضاد با کشورهاي همسايه، خرابکاري توسط عناصر مخالف از جمله دولت ژاپن و غيره. آيا او با وجود چنين مشکلاتي ميتواند با موفقيت ماموريتش را به پايان برساند؟